آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

مشخصات بلاگ
آوای ِ فـــــاختـــــه
بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برف» ثبت شده است


در ایـن هـوای نـه چنـدان سـردِ و دلچسـب ،

کـه بـرف هـم دقـایقـی اسـت بـاریـدن گـرفتـه ؛

تـو را بـه چنـد جُـرعـه بـوسـۀ گـرم و شیـریـن میهمـان میکنـم .

بـانـوی زیبـای مـن ...

دعـوتـم را مـی پـذیـری ؟

  • ع . م . فـاختـه


ایـن روزهـا ،


سـرمـای گـزنـدۀ بـرف هـم ؛


شُـده اسـت خـاطـره ...


همچـون آغـوش گـرم و سـوزان تـو !

  • ع . م . فـاختـه


یـخ قلمـم وامیـرود


هـرگـاه از تـو مینـویسـم


در زمستـانـی کـه نیستـی !

  • ع . م . فـاختـه


گفتمـش : بـرف ... 

گفـت : بـر ایـن بـام سبـز فـام ،

چـون مُـرغ ِ آرزوی تـو ، لختـی نشسـت و رفـت .


گفتـم : تگـرگ ... 

چتـر بـه سـردی تـکانـد و گفـت :

چنـدی چـو اشـکِ شـوق ِ تـو ، اُمیـد بسـت و رفـت .


 


{ مهدی اخوان ثالث }

  • ع . م . فـاختـه

این ابرهای سرخ ، این کوچه‌های سرد

این جادۀ سپید ، این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم

تا جز تو از جهان ، صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست ، لیلی بهانه بود

دنیا از اوّلش " دیوانه ‌خانه "  بود

با من قدم بزن ، تنهاتر از همه

اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن ، چله‌نشینِ عشق

فرمانروای قلب ، در سرزمینِ عشق

ته لهجۀ مَلَس در کاسۀ دهن

اِی لَختۀ انار بر زخم ِ پیرهن

با من قدم بزن ، در برف ؛ در مسیر

اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم ، با من قدم بزن

همراهِ من بیا ، تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است ، مقصود چشمِ توست

من راهیِ تواَم  اِی مقصدِ درست

در برف ، چایِ داغ دنیایِ ما ؛ دوتاست

فنجانِ چایِ بعد ، آغازِ ماجراست

.....

این مرد را که باز در تلخیِ غم است

مهمان به قند کن ، چایت اگر دَم است !

........................................................

شعری از علیرضا آذر به نام " جادۀ سپید "

  • ع . م . فـاختـه