از مـن ،
بـرای خـودت تـو بُـت مَسـاز ؛
زیـرا کـه هـر بُتـی ؛
روزی ...
دیـر یـا زود ...
بـا تلنگـری ؛
تِـرک بـرمیـدارد ...
میشکنـد ...
و فـرومیـریـزد !
آوار میشـود ،
گـاه بـر سـر بُـت تـراش ...
کـه تـو بـاشـی !
پـس ...
از مـن ،
بـرای خـودت تـو بُـت مَسـاز ؛
دیـری اسـت ؛
سنگهـای ایـن آبـادی ...
بـرخـلاف ظـاهـرشـان ...
از درون شکستـه انـد !
از مـن ،
بـرای خـودت تـو بُـت مَسـاز .
عین میم ( دانشور )