آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

مشخصات بلاگ
آوای ِ فـــــاختـــــه
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آغوش» ثبت شده است


ایـن روزهـا ،


سـرمـای گـزنـدۀ بـرف هـم ؛


شُـده اسـت خـاطـره ...


همچـون آغـوش گـرم و سـوزان تـو !

  • ع . م . فـاختـه


سالهاست ...


خانۀ هیچ زنی مرد نمی خواهد

همدم میخواهد

یک دوست میخواهد

که پیرهن گل گلی

و چشم های پرحرف بانو را بفهمد 


مرد که در خیابان زیاد است

سالهاست خانۀ زن ها

نیست در جهانی میخواهد

که فقط درک کند

و آغوشش خوب کار کند ! 



پانوشت :

بسیار خوشحال خواهم شد اگر کاربر محترمی نویسنده اصلی این متن را معرفی نماید .

باز نشر که فراوان است ... الی ماشاالله  !

  • ع . م . فـاختـه

بهم گفتی خداحافظ ...

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ !

ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽۀ ﻟﺒﻬﺎﺕ ، ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻋﻄﺎﺭ !

ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ، نخستین لحظه ی ﺩﯾﺪﺍﺭ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻬﺮﺍﺏ !

ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ ، ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺎﻡ !

ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ ﻟﺒﺖ ، ﺭﻭ ﺻﻔﺤۀ ﻟﺒﻬﺎﻡ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﻣﯽ !

ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻧﺸﯽ ﻫﺮﮔﺰ ، ﺍﺳﯿﺮ ﺗﯿﺮه ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﻤﺎ !

ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ ، ﺑﺪﻭن ﺗﻮ ... ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ !!!

  • ع . م . فـاختـه