مـا انسـانهـا ...
چـه حیـوانهـای خـوبـی هستیـم ،
مـا اِنسـانهـا ؛
تـازه ...
حـرف هـم بَلـدیـم بـِزنیـم !!!
منطقیون ( از جمله ارسطو ، سقراط ؛ ابن سینا و ملاصدرا و ... ) انسان را با عنوان " حیوان ناطق " می خواندند !
یعنی انسان است و دو بُعد !
یکی قوه ناطق بودن که شامل عقل و اندیشه و خرد است ، و دیگری قوه حیوانیت !
یعنی ما در جسم با حیوان اشتراکات زیادی داریم !
وقتی گرسنه می شویم در پی غذا و وقتی تشنه می شویم سوی آب . سردمان می شود رو به سوی جایی گرم و با به اوج رسیدن غرایز جنسی در پی جنس دیگر !
و ... حتی مانند حیوانات محبت می کنیم !!!
اما انسان یه فرق عمده با دیگر حیوانات داره که باعث تمایز انسان با دیگر موجودات شده ! و اون قوه نطق و تفکر و عقل و اندیشه اوست !
انسان ترکیبی از چندین موجوده ، قسمتی از حیوان ، قسمتی از ملائک و با چاشنی عقل و اندیشه و اختیار !
این قوه عقل و اندیشه و اختیار باعث شده تا انسان از جایی که قرار گرفته رو به سوی کجاهاااا قدم برداره !!!
اما ...
اما حیف ... افسوس شده ایم حیوان و حیوانیت و تأمین غرایز حیوانی !
عقل و اندیشه مان شده وسیله ای برای تامین غرایز حیوانی !
چگونه و به چه طریق خوراک صدهزارساله مان را تهیه کنیم !
چگونه و به چه طریق دائم در پی جنس مخالف بدویم !
چگونه مسکن در پی مسکن تهیه کنیم !
و ...
باور کنید گاهی در تامین غرایز حیوانی حیوانات را هم متحیر می کنیم !
الاغی که به نمایندگی حیوانات به " نفهمی " اسمش بـَد دررفته هم حد و تعادل رو ، در تامین نیازهای حیوانی اش نگه می دارد .اما امان از من انسان !!!
جای منطقیون خالی که حیوان مدرن امروز را تحلیل کنند !!!
افسوس !
پانوشت نوشت : گاهی هم بد نیست که فکر کنیم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت ... برای چه آمده ایم و برای چه خواهیم رفت !