آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

مشخصات بلاگ
آوای ِ فـــــاختـــــه
بایگانی

۱۶ مطلب با موضوع «کمـی آنطـرفتـر ، در نِـت» ثبت شده است

  • ع . م . فـاختـه


سالهاست ...


خانۀ هیچ زنی مرد نمی خواهد

همدم میخواهد

یک دوست میخواهد

که پیرهن گل گلی

و چشم های پرحرف بانو را بفهمد 


مرد که در خیابان زیاد است

سالهاست خانۀ زن ها

نیست در جهانی میخواهد

که فقط درک کند

و آغوشش خوب کار کند ! 



پانوشت :

بسیار خوشحال خواهم شد اگر کاربر محترمی نویسنده اصلی این متن را معرفی نماید .

باز نشر که فراوان است ... الی ماشاالله  !

  • ع . م . فـاختـه

بهم گفتی خداحافظ ...

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ !

ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽۀ ﻟﺒﻬﺎﺕ ، ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻋﻄﺎﺭ !

ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ، نخستین لحظه ی ﺩﯾﺪﺍﺭ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻬﺮﺍﺏ !

ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ ، ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺎﻡ !

ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ ﻟﺒﺖ ، ﺭﻭ ﺻﻔﺤۀ ﻟﺒﻬﺎﻡ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﻣﯽ !

ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻧﺸﯽ ﻫﺮﮔﺰ ، ﺍﺳﯿﺮ ﺗﯿﺮه ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !

ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﻤﺎ !

ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ ، ﺑﺪﻭن ﺗﻮ ... ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ !!!

  • ع . م . فـاختـه

مادرم گفت : عروسم شکلاتی باشد !

لهجه اش مثل خودت خوب و دهاتی باشد !


مادرم گفت : مبادا زن ارزان بخری !!!

او نمی خواست عروس اش صلواتی باشد !


عشق را خوب بفهمد ، و بغل کردن را

زن قشنگ است اگر عاشق ذاتی باشد !


اهل موسیقی و منطق ، و ... سیاست هَم ؛ اِی

فلسفه خوب بداند ، تله پاتی باشد !


راستی ، خوب بداند که قفس یعنی مرگ !

در دلش عشق به پرواز ، حیاتی باشد !


مادرم گفت : که زن هدیۀ دلچسب خداست !

و خدا خواست که در عشق ، نشاطی باشد !


مادرم گفت : عروسم ... و دگر هیچ نگفت ...

کاش می دید عروسی شکلاتی دارد !




" فرشید تربیت "


پانوشت :

با سپاس بسیار از سرکار خانم طاهره خطیبی که با سرانگشت دوستی و مهربانی ، مرا به مشاهده و خواندن این شعـر ترغیب و تشویق نمودند .

  • ع . م . فـاختـه


من بی‌قرار باشم و
تو قرار باشی و
نباشی اینجا که نیستم
بس که نیستی
که بی‌قرار باشی و
قرار باشی و
باشی ...


( کامران رسول زاده ــ کوتاه بیا )

  • ع . م . فـاختـه


لیلا حاتمی موجودی است: نرم، منعطف و سازگار، وقتی در پیامی که بسیار هم خوب نوشته شده بود تلویحا از اتفاقات حاشیه ی جشنواره کن دیده بوسی با ژیل ژاکوب عذر خواهی کرد نه تنها متعجب نشدم که احترامم بیشتر شد. سخت است لیلا بودن، هنرمند بودن، خودت بودن، با حجاب و در عین حال آراسته و زیبا بودن، نماینده ی کشوری مثل جمهوری اسلامی بودن و همزمان شبیه آدم حسابی ها بودن. آسان نیست از اینهمه خط قرمز رد شدن و رد نشدن؛ پاسخ تندروهای دو طرف را دادن؛ روی لبه ی تیغ ایستادن و توی آن مملکت کار کردن. به عبور از طناب باریکی می ماند بر دره ای به ژرفای حماقت بشر. لیلا حاتمی اما تصمیمش را گرفته: او می خواهد که در ایران بماند و به فعالیتش ادامه بدهد، نمی خواهد یک مبارز، یک انقلابی، یک سنت شکن، یک طغیانگر باشد. لیلا فقط میخواهد لیلای سینمای ایران باشد.

گلشیفته موجودی است: آتش پاره، عصیانگر، نا آرام و وحشی. برای همین هم از این که توی چهارچوب های تنگ سینمای ایران نگنجد و عطای همه چیز را به لقایش ببخشد و جلای وطن کند متعجب نشدم. بعد تر هم که با تابو شکنی هایش به همه ی آن چارچوب های تنگ ایرانی- اسلامی پشت پا زد و آب در لانه ی مورچه های کوتاه فکر وطنی انداخت فقط به ارادتم افزوده شد. سخت است گلشیفته بودن؛ پشت پا زدن به همه چیز آن هم در اوج. کاری که گلشیفته کرد کارستان بود. آسان نیست برای یک هنرپیشه، بازی کردن با زبانی دیگر در بستر فرهنگی غریبه و حرفی برای گفتن داشتن. یک مهندس همه جای دنیا یک مهندس است اما هنرمند تمام هویتش را از فرهنگش می گیرد. گل شیفته اما تصمیمش را گرفته بود، نمی خواست بماند و هنر پیشه ی مطرحی باشد، میخواست خودش باشد.

..........................................

گلشیفته و لیلا؛ هر دو دختران زیبای سرزمین من هستند؛ یکی با ماندنش تا مقام داوری جشنواره ی کن رفته که افتخار بزرگی است (بماند که همه ی این ها در سایه ی یک اتفاق حاشیه ای به فراموشی سپرده شد که این خاصیت زیستن در سرزمین کوتوله هاست)، دیگری با عصیانش نام و تصویری جسور و متفاوت از زن ایرانی را در سینمای جهان به مخاطب نشان داده است. من با بازی های این هردو؛ خندیدم، گریسته ام، زندگی کردم: با اِلی سیلی خوردم و روی خاک افتادم و با پررویی بلند شدم، با لیلا پیش سترونی ام به زانو در آمدم و تقدیر را پذیرفته ام. هردوی این هنرمند ها را بی نهایت دوست دارم؛ نه فقط به عنوان دو هنرپیشه که به عنوان دو زن ، دو هم وطن، دو نگاه متفاوت به دنیا. این نوشته هم راستش درمورد لیلا و گلشیفته نیست که بیشتر پاسخ به سوالی است که سالهاست ذهن من را درگیر کرده: باید رفت یا ماند؟ باید عصیان کرد یا نرمش؟ باید لیلا بود یا گلشیفته؟ شاید چند سال پیش با قطعیتی ناشی از خامی، کفه ی من به سمت گلشیفته می چرخید. این روزها اما فکر می کنم دنیا به هردوی این جور آدمها احتیاج دارد: گل شیفته ها و لیلا ها.


 پانوشت :

 مطلب را دیدم ، خواندم ؛ پسندیدم ؛ پس به اشتراک میگذارم .

 لینـک منبـع

  • ع . م . فـاختـه