پُـرسیـد : دوس داری بـریـم پـارک ، یـه حـال و هـوائـی عـوض کنیـم ؟
گفتـم : آره ... چـرا کـه نـه ؟!
گفـت : میـدونـم کـه از تنقـّلات آمـادۀ بیـرون ، زیـاد خـوشـِت نمیـاد ، چـی بیـارم کـه سَـرگـرم شیـم ؟
گفتـم : فقـط ، کمـی " حـرف " واسـۀ زدن !
پُـرسیـد : دوس داری بـریـم پـارک ، یـه حـال و هـوائـی عـوض کنیـم ؟
گفتـم : آره ... چـرا کـه نـه ؟!
گفـت : میـدونـم کـه از تنقـّلات آمـادۀ بیـرون ، زیـاد خـوشـِت نمیـاد ، چـی بیـارم کـه سَـرگـرم شیـم ؟
گفتـم : فقـط ، کمـی " حـرف " واسـۀ زدن !
از من به شما نصیحت ...
اگه روزی ...
روزگاری ...
در جائی ...
کسی روبروتون وایساد و گفت که ،
من اصلاً اهل این " حـرفـا " نیستم ...
بدونین و آگاه باشین که ...
طرف ، نه تنها اهل این حرفا هَس ، بلکه ؛
اهل خیلی حرفای دیگه ام هَس !
فقط این شُمائین که باید بَلَـد باشین ...
حرف درشت و چاقتون رو چجوری بزنین !
" سیـّدخنـدان " ، دیگـر زیـر بـارِ " پُـل " نمیخنـدد ...
پـس چگـونـه اسـت کـه تـو ...
همچنـان بیشـرمـانـه و وقیحـانـه بـه ریـش مـا و " فیفـا " میخنـدی ؟!
گیـریـم کـه مُـرغ همسـایـه ...
غـاز از کـار درآمـده بـاشـد ،
خُـب کـه چـی ؟!
چـرا خـروسشـان دیگـر نمیخـوانـد ؟!
تمـام کسـانـی کـه در جـایـگـاه اِدعــــا گفتـه بـودنـد ...
اِنتقـادپـذیـرنـد و از نقــــد خوششـان میآیـد ...
در مقـام عمـل ، ثـابـت کـردنـد کـه ...
نسیـه چیـز بهتـری اسـت !
یـه مَـرد ، وَختی پیـر میشـه کـه ...
اُمیـدش نـا اُمیـد و روزگـارش سیـا بشـه ...
نـه وَختـی کـه مِثـّـه مـن مـوهـای سَـرش سیفیـد بشـن !
گِـرفتـی ؟!
دُچـار زخـم بستـر شُـده ایـن مغـز بیمـارم ...
چـرا کـه هـر نـوع فعـالیتـی را بـرایـش ممنـوع کـرده بـودنـد !
باشه ، قبول ...
من یک سطحی نگر هستم ...
با این وجود ...
اصلاً دلم نمیخواد در ژرفا و عُمق اندیشه های مشعشع و تابناک تو غرق بشم ...
گـوسـالـه جـان .