آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

آوای ِ فـــــاختـــــه

کـوکـوهـای یـک پیـرمـرد 63 سـالـه

مشخصات بلاگ
آوای ِ فـــــاختـــــه
بایگانی

  • ع . م . فـاختـه

بـه یـک دوسـت بسیـار نـزدیـک ، کـامـلاً  مـاهـر و بـا تجـربـه نیـازمنـدیـم .


ساکنـان ایـن نـزدیکیـا در مـرحلـۀ گُـزینـش در اُولـویـت خـواهنـد بـود .


لُطفـاً  جهـت کسـب آگـاهـی بیشتـر ،  بـه آدرس ذیـل مـراجعـه نمـائیـد :


تهــــران - دسـت راسـت - درب اوّل - طبقـۀ مُـرفّهیـن بـی درد .

  • ع . م . فـاختـه

این ابرهای سرخ ، این کوچه‌های سرد

این جادۀ سپید ، این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم

تا جز تو از جهان ، صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست ، لیلی بهانه بود

دنیا از اوّلش " دیوانه ‌خانه "  بود

با من قدم بزن ، تنهاتر از همه

اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن ، چله‌نشینِ عشق

فرمانروای قلب ، در سرزمینِ عشق

ته لهجۀ مَلَس در کاسۀ دهن

اِی لَختۀ انار بر زخم ِ پیرهن

با من قدم بزن ، در برف ؛ در مسیر

اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم ، با من قدم بزن

همراهِ من بیا ، تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است ، مقصود چشمِ توست

من راهیِ تواَم  اِی مقصدِ درست

در برف ، چایِ داغ دنیایِ ما ؛ دوتاست

فنجانِ چایِ بعد ، آغازِ ماجراست

.....

این مرد را که باز در تلخیِ غم است

مهمان به قند کن ، چایت اگر دَم است !

........................................................

شعری از علیرضا آذر به نام " جادۀ سپید "

  • ع . م . فـاختـه

وایسـا بینـم ...


مَگـه شهـر هِـرتـه ؟!


چجـوری حسـاب کـردی ؟!


10  ثـانیـه خـوشـی و یـه عُمـر نـاخـوشـی ؟!


آخـه مثقـالـی چنـد ؟


متـری چنـد ؟


لیتـری چنـد ؟


سـاعتـی ؟؟؟


اَگـه شبـی حسـاب میکنـی ... شبـی چنـد ؟


اصـلاً چـرا اتیکـت نـزده بـودی ؟


.

.

.

خیلـی نـامَـردی !!!

  • ع . م . فـاختـه

مـا کـه بـا  "  تـو   "  نَــــداریــــم آ خـُـــدا


اصـلاً خـودت جـایِ مـا ...


بـا اینهمـه " حـوّا  "  ...


"  آدم  " مـی شُـدی ؟!  

  • ع . م . فـاختـه

زَخمـم بـزن ، کـه زخم مـرا مَـرد میکنـد

اصلاً ، بـرای عشق سَـرم درد می کنـد


زخمم بـزن که لا اقل ، این کار ساده را

هـر یـار بـی وفـای جـوانمـرد مـی کنــد


آن جا که رفته ای ، خودمانیم هیچ کس

آن چه دلـم بـرای تـو می کـرد میکنـد ؟


دَر را نبستـه ای کـه هـــــوای اُتــاق را

بـادِ خـزانِ حـوصلـه ، دِلسـرد میکُنـــــد


فردا نمی شوی که نمیدانی عشق تو

دارد چـه کار بـا مَـن شبگـرد می کنــد


خاکستـر غُـروبِ تــو ، هـر روز در اُفــق

آتـش پـرستِ  روح ِ مــرا زرد می کنــد


عاشق ، بکُش  که مَرگ مرا زنده میکند

زخمم بـزن ، کـه زخم مـرا مَـرد می کند



" زنده یاد نجمه زارع "


  • ع . م . فـاختـه

و شمـــــا ...


چــــه هـــــا کـــــه نکـــــردیـــــد ،


بـــــا مـــــا ؛


اِی مُصلحیـــــن نـــــاصــــــالــــــح !

  • ع . م . فـاختـه

تجـربـه ...


شـانـه‌ای اسـت کـه طبیعـت بـه دسـت اِنسـان هـا مـی‌دهـد ،


هنگـامـی کـه دیگـر کچـل شـده انـد !

  • ع . م . فـاختـه

چشــــم هایـم را می بنــدم


گــوش هایــم را می گیــرم 


و زبـانـــم را گـاز می زنـم


وقتی حـریف اَفکــارم نمی شـــوم ...


آخ کـه ... چه درد ناک است فهمیـــدن !!!

  • ع . م . فـاختـه

 چقـدر طـول مـی کشـد خـوانـدنـت ...


 اِی هفـت خـط !!! 

  • ع . م . فـاختـه